بسم الله الرحمن الرحیم-مسئله :"راست ودروتغ:"-راست مانند اب میماند صاف وزلال
وارام بخش وشفاف-دروغ بدوقسمت تقسیم میشود- یکی جهل است که انسان انرا حق میدادنددر تاریکی است تصور میکند که در روشنائی است- درحقیقت – یکنوع فهم القائی است- چون اتش استکه درونرا کم کم میسوزاند وزمانی چون یک اتشفشان بیرون ریخته میشود- کهدر اسلام بهان کفر هم گفته میشود ولی فرد کافرنتایج کارخودرا میپذیرد ونسبت به ان احساس مسئولیت میکند- ولی نفاق انسان بخوبی درک میکند یک چهره دروغین دارد- هرگز نسبت بهکار خود احساس مسئولیت ندارد وبدنبال سد کردن است- در دوجهت متضاد حرکت میکند یکی پنهانی است دیگری ظاهری که به اهداف خود برسد ونمیخواهد حق گو باشد وهرگز بدنبال ازادی نیست وبدنبال پیدا کردن یک نقش کلیدی است- ونقش دوجانبه بازی میکند وسرانجام بدنبال یک تخاصمی است که از طریق فیزیکی فاتح شود- دوستان واقعی خودرا پنهان میکند وبه عوام فریبی روی میاور د- واز نیروی های ساده لوح افراطی یار گیری میکند وسعی میکند مومنین را از صحنه خارج کند- درحقیقت زیربنای او- وارکان یقینی او کفر است وایمان یک روکشی است که انرا مخفی میکند ومداوم گاز سمی منتشر میکند ایمان را به چالش میگیرد- وبسیار عمل گرا است ونظریات عمیق ندارد ولی باشعار ولفاظی بیشتر افراد به سمت مسائل دنیائی وعملی که خود راه حل میدهد سوق میدهد ومسائل را شخصی میکند- وبه معادلات نظامی بسیار دلبسته است وباهرکس برای سرنگونی رقیب خود همکاری میکند وتئوری ااسی متضا بودن وخنثی کردن حقایق یقنینی الهی است- وهیچگونه کنترول اخلاقی وحقیقت نگری ندارد- به سنت مادری وسرزمینی علاقه مفرط دارد- وبخش سکولار درانها بسیارقوی است وسعی میکند کفرخود را به روز وبسیار متعالی نشان دهد وباسیاست باهمه چیز بازی میکند-0 واتحاد انها فقظ در زمانی است که بادشمنان قوی خود مواجه میشوند وهر کدام منافع خاص خود دارند- وحتی نسبت بدوستان خودهم وفادار نیست واصولا غیرقابل اعتماد است- زمانی هم درخدمت دیگری میشود تابهاهداف خودبرسد- وافراد باولع خاص به سمت اهداف خود میراند واگر مومنین فضار ادر دست داشته باشند ومخالفین اند ک باشند فضارا نادیده میگیرد ومخالفین تقویت میکند- وهمیشه خودراروضشنفکر وعاقل میداند ومومنین را مرتجع وغیرعاقل میداند وازادی خواهان که با اوهمراه نیستند بدنبال حذف کردن میرود- تاریخ بخوبی نشان میدهد متاسفانه اموزش وپرورش- همیشه جنبه سکولار داشته است- یعنی نسبت به دین خنثی بوده است- سه اصل کلیدی مذهب –توحید- نبوت- ومعاد هیچگاه مطرح نمیشده است مانند علوم پزشکی که مغز وقلبرا بیان نکند ودرطول زمان خود نقش مذهب را بازی میکرده است مهم این جا است که این علوم خیلی زود انسان بهمرتبه رهبری وتصمیم گیری میرسانده است ومذهب جنبه خرافات پیدا میکرده است ومتولی درست وحسابی نداشته است- این سه اصل مذهب یک امریقینی است- یعنی فرد میبایست همچنان در زندگانی علومی یقینی میخواند انهاراهم بصورت یقینی درک کند ول بعداز ان ایمانی است بعنوانمثال یک جناب درکتر باید یقینی شناخت ولی به نسخه ایشان بایدایمان اور دوتوکل کرد ودر علوم الهی یقین بالاترین درجه ایمان میگویند یعنی درجه عقلانی ان درحدکمال است ولی از لحاظ مرتبه در مرحله اول باید لحاظ شود وبدست اید مانند زیر بنای یک ساختمام که اول بایدساخته شود- لذا بحث القائی ندارد تمام علوم ان به عقل زنجیر شده است- الین جا است که کفر ونفاق وشرک مدرن باچالش ربرو میشوند-ادامه دارد